ستایش ستایش ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

عروسک زیبای ما

بدون عنوان

    روز تولد تو میلاد عشق پاکه برای شکر این روز پیشونی ام به خاکه من سر سپرده هستم تا مرز جون سپردن با یک اشاره تو حاضر برای مردن    ناز گلم تولد  سالگیت مبارک دل نوشته ی مامانی ...
22 آذر 1391

ستایش ودوست جدید

    تو این خونه ی جدید دختر ناز من دو تا دوست پیدا کردی به نام مبینا و مهدیه که مبینا هشت سالشه و مهدیه هشت ماه ازخودت کوچکتره .دخترک من با مبینا خوبی و قشنگ باهاش بازی می کنی. اماااااااااااااااااااا  با مهدیه اول که همدیگرو می بینین با هم خوبین ولی بعد از یک دقیقه خوب بودن ،دعوا و کتک کاری شروع می شه همدیگه رو می زنین    جیغ می کشین  مخصوصاتو گلم مهدیه رو خیلی می زنی این برنامه ادامه داره تا اینکه بخواین از هم جدا بشین هر دو تا کلی گریه که پیش مهدیه بمونم و بر عکس. جالبتر اینکه گاهی وقت ها موقع خداحافظی به همدیگه بوس  می فرستین    &nbs...
18 آذر 1391

دختر بلا

دختر گلم همین که داشتم به وبلاگت پست می ذاشتم اومدی تو اتاق می گی مامانی دستمو بشور وقتی نگات کردم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای دیدم ایییییییییییییی دل غافل هرچی کرم داشتم زدی به دستو صورتت و حالت گریه بخودت گرفتی که بیاو ببین ولی گلم از خرابکایت که بگذریم خیلی خنده دار شده بودی حیف که دوربین نداشتم تا ازت عکس بگیرم گلم با تمام وجود دوست دارم مخصوصا وقتی خرابکاریاتو میبینم وااااااااااااای عاشقتم       ...
8 آذر 1391

ستایش ومحرم

        دختر ناز من تو ماه محرم برای امام حسین عزاداری کرد مانند بقیه ی دختر کوچولوهای ناز (در حرم مطهر آقا امام رضا (ع)                  ...
8 آذر 1391

بدون عنوان

سلام دختر گلم ببخشید که بعد از یک مدت طولانی به وبلاگت سر می زنم اخه گلم اسبابکشی داشتیم وبعد از اون هم یک مدت اینترنت نداشتیم ولی حالا اومدم تا کلی از خجالتت در بیام     اینم چند تا عکس از روز اسبابکشی             ...
25 آبان 1391

شاهکار دخترم

  دختر نازم امروز اومدم سری به وبلاگت بزنم یادم اومد از اون روزی که دکمه ی لباست رو خوردی حیفم اومد که این کار خطرناک اما جالب تورو ننویسم تقریبا یک سالت بود داشتم باهات بازی می کردم که دکمه ی لباست افتادخیلی سریع دکمرو برداشتی وکردی دهنت وبسرعت بلعیدی حتی این اجازه رو به من ندادی که دست بکنم دهنت و دکمه رو بردارم  خیلی ترسیدم  بلندت کردم و چند تا زدم به پشتت اما دیدم نگام کردی وخندیدی فکر کردی دارم باهات بازی می کنم منم که دیدم  چیزیت نشد  خدا رو شکر کردم ،چند تا بوس از لپات گرفتم و یه کم آب دادم خوردی قربونت برم الهی همیشه تندرست وسالم باشی        ...
28 شهريور 1391